body{ direction:rtl; } >

لیندا پاستان - تولیدی صنعتی رادمهر

radmehr lairtsudni group

Go to content
ادبیات > سفری کوتاه در شعر امروز جهان
لیندا پاستان

شاعر آمریکایی
۱
آن‌چه می‌خواهیم
هرگز ساده‌نیست.
درمیان اشیایی حرکت می‌کنیم
که خیال می‌کردیم آن‌ها را می‌خواهیم:
یک چهره، یک اتاق، یک کتاب گشوده
و آن‌ها نام‌های ما را بر خود دارند
حالا آن‌ها ما را می‌خواهند.
اما آن‌چه ما می‌خواهیم
در رویاها ظهور می‌کند، در لباس مبدل.
به عقب برمی‌گردیم
دست‌هایمان را می‌گشاییم
و صبح
دست‌هامان درد می‌کنند.
رویا را به یاد نمی‌آوریم
ولی رویا ما را به یاد دارد
تمام روز آن‌جاست
مثل جانوری آن‌جاست
زیر میز
مثل ستاره‌ها که آن‌جا هستند
حتی در کمال آفتاب.
۲
آتش‌های تنم را گرد آورده‌ام
در شعله‌ی کوچک اما استواری
این‌جا در آشپزخانه‌ای
که خمیر، زندگی خودش را دارد
و مثل کودکی خفته،
زیر پارچه‌ی نم‌دار، نفس می‌کشد
که کودکی واقعی زیر میز بازی می کند
خیال می‌کند که سفره، خیمه‌ایست
کوچ‌ها را تمرین می‌کند
که نور پرنده‌ی قهوه‌ای را خیره می‌کند
و پرنده خیره تا قاب پنجره پر می‌کشد
و گیج بر سنگفرش دراز می‌کشد.
حتی برای پرندگان
مشغله‌ی آشیان
هرگز آسان نخواهد بود.
"چشم بی‌گناهی چیزی نمی‌بیند"، اودن می‌گوید
با خود تکرار می‌کند،
سخنی را که مار با حوا گفت و
آن‌چه را که حوا با آدم گفت،
خسته از باغ‌ها
زندگانی سرشار از زیستن را می‌خواست.
ولی اشتیاق چون تصادفی رخ می‌دهد.
می‌توانم بگذارم که خمیر از لبه‌ی کاسه سرریز کند
چشم‌پوشی کنم از فشردنش.
غفلت کنم از کودکی که زیر میز منتظر است
و اشک‌های مهربانش حالا چشم‌هایش را پوشانده‌اند.
ما در چنین راه‌های تصادفی بزرگ می‌شویم.
امروز احساس می‌کنم که از پرنده فرزانه‌ترم
می دانم که پنجره مرا به خود می‌کشد
وقتی می‌گشایمش
بوی باغ مرا بیهوش می‌کند
و من آتش‌های تنم را گرد آورده‌ام
در شعله‌ی کوچک رامی
برای دیگران
تا دست‌هاشان را برای لحظه‌ای
گرم کند.
Back to content