ادبیات > سفری کوتاه در شعر امروز جهان
کو اون
«کو اون» یکی از بهترین شاعران زندهی جهان است. کرهایست.
فرزانه و مهربان. امسال مهمترین جايزهی شعر کانادا را به او دادند به خاطر یک عمر
شاعریش. از کو اون و همسر مهربانش «سنگ وا لی» ممنونم که ترجمههای انگلیسی شعرها
را در اختیارم نهادند و مرا در ترجمهی شعرها یاری کردند.
۱
بدون بهار کوچکش
چهچیز از روستای یونگتون، یک روستا میسازد؟
دانههای برف
بیپایان
میبارند
به میان آبهای تیرهی بهار
و محو میشوند
چه سکون ساکن ساکنی.
مثل زن یانگسول
پوشیده در برف،
میرود تا آب بیاورد
کوزهی کوچک ظریفش را زمین میگذارد
ملاقه را بر میدارد
از یاد میبرد که آب بکشد
وقتی دانههای برف را میبیند
که میمیرند:
آن سکون ساکن ساکن.
۲
ازدواج کرد
جدا شد و به خانه برگشت.
گلهای حنا را فشرد تا ناخنهایش را رنگ کند.
هر ده ناخناش را رنگ کرد
بیآنکه چیزی بگوید
حتی از آسمان دور بالا سرش هم دوری میکرد.
۳
هروقت ماه بالا میآمد، دعا میکرد
سرانجام، مادر وولنام در چهلسالگی پسری زایید
در رویاهای پیش از آبستنی
ماه را میبلعید.
پس از تولد پسرش، مادر وولنام
عقلش را از دست میداد
ردخور نداشت
هر وقت ماه بالا میآمد.
دیروقت شب، ظرفها را که میشست
جامی را شکست
ماه پشت ابری پنهان شد
و جهان کور شد.
۴
بعضی میگویند هزارسال را به خاطر میآورند
بعضی میگویند تازه هزارسال بعد را دیدهاند
در یک روز پر از باد
یک اتوبوس را انتظار میکشم.
۵
از من چه کاری بر میآید؟
گلبرگهای شکوفههای گلابی
همهی روز بادآورده جمع میشدند
در خانهی خالی.
۶
دیوانهخانه جایی حیرتآور است
من یک امپراتورم.
من یک ارتشبدم.
من یک ژنرال مخفی اتحادیهی اروپا هستم.
من یک خوانندهی موسیقی پاپ، پارک هونام.
من خدا هستم.
من دختر شایشتهی کرهام.
من ستارهی سینما، کیمبوجیل ام.
یک دیوانهخانه به دیوانهخانهی دیگر پیوست شدهاست.
۷
چه صدایی را میتوان شنید
با گوشی که هرگز
جیغ کودکی بیمار را نشنیدهاست؟
بالهای سنجاقکهای پاییز
بیصدا
میلرزند.